بر آثار خانه‌هاي ويران دلبرانم در عرفات گريستم! و مويه کنان از ديدگانم چون سيلاب اشک باريدم و باريدم.


رشته صبرم پاره شد و آثار خانه‌هاي متروک و ويران حبيبانم شعله‌هاي سوزان يادشان مرا سخت در ميان گرفت.


مدارس آيات قرآن (خانه‌هاي اهل بيت) و منزلگاه وحي در خيف و مسجد الحرام و عرفات و جمرات از تلاوت آيات خالي و خاموش مانده است.


اين ويرانه‌هاي خاموش و متروک خانه عبدالله ـ پدر پيامبر(ص) ـ در خيف است و خانه پيامبر آن سرور مردمان که مردم را به نماز فرا مي‌خواند.


خانه‌هاي علي و حسين و جعفر صادق و حمزه و امام سجاد خانه‌هاي عبدالله بن عباس و برادرش فضل که محرم راز رسول خدا بود. خانه امام حسن(ع) و حسين(ع) دو فرزندزاده پيامبر آن دو فرزند وصي پيامبر، علي که وارث علم خداوندي و صاحب همه خوبي‌ها و زيبايي‌ها بود. اين خانه‌هاي ويران و متروک جايگاه نزول وحي الهي بر احمد، موعود کتب آسماني بود.


اين‌ها آثار خانه‌هاي متروک کساني است که مردم با نور هدايتشان راه مي‌يافتند و لغزش و کژي از آنان دور بود.


خانه‌هايي که مهبط جبرئيل امين بود؛ آن پيام آور وحي الهي که از جانب خدا با سلام و برکت‌ها بر پيامبر نازل مي‌شد.


آن خانه‌ها محل نزول وحي خدا گنجينه علم او و راه روشن هدايت بود.


خانه‌هايي که محلّ نماز و روزه بود و جايگاه تقوا و پاکي و خوبي ها.


خانه‌هايي که ستم ستمگرانِ گردن کش ويرانشان کرده است نه گذر روزها و سال ها.


دمي درنگ کن‌اي همراه! تا از اين خانه‌هاي خاموش و متروک که اهل آن‌ها پراکنده و اندک گشته‌اند بپرسيم: از تجديد عهد شما با نماز و روزه چه سال‌هاي دور و درازي گذشته است!


بپرسيم: کجايند کساني که دست بيدادگر غربت آنان را پراکنده ساخته است؟ کجايند شاخه‌هاي درخت نبوّت که دست‌هاي جفا کار آن‌ها را شکسته و هريک را به سويي افکنده است!


ايشان وارث پيامبرند هرگاه نسبت خويش را بيان کنند و بهترين سرور مردمند و والاترين پاسداران حق.


اگر در نمازهاي خود خداوند را به نام آنان نخوانيم نمازمان را قبول نمي‌کند.


و دشمنان اهل بيت مردماني غاصب و منکر حق و کينه توزند که خونخواه پدران کافر و مشرک خود هستند.


اينان چگونه مي‌توانند دوستدار پيامبر و خاندان او باشند در حالي که پيامبر و اهل بيتش در دل آنان آتشي سوزان افکندند!


آنان در سخن نرم گفتارند ولي دل‌هايي پر از کينه و بغض دارند.


اگر استحقاق مقام خلافت جز به دليل خويشاوندي و قرابت محمّد ْ ثابت نمي‌شد پس بني هاشم در خويشي و نسبت با پيامبر از ديگران پيش‌تر و به خلافت شايسته ترند.


باران رحمت حق بر قبر شريفي [قبر پيامبر ْ] که در مدينه است ببارد; حريم امني که سرچشمه زلال برکات الهي است.


آنجا مرقد پيامبر هدايت است. درود و سلام خداوند بر او و سلام و درود پاک ما نيز بر روح قدسي آن پيامبر رحمت باد!


اي فاطمه! اگر به خاطر مي‌آوردي که روزي حسين تو در کنار شط جاري فرات لب تشنه جان خواهد داد بي‌دريغ بر چهره مي‌کوفتي و سيل اشک از ديده جاري مي‌کردي!


فاطمه!‌اي گرامي دخت پيامبر نيکي! برخيز و مويه کن! مويه کن بر اختران سوخته آسمان نبوّت و امامت که (چندان به خاک تيره فرو ريختند سرد که گفتي ديگر زمين هميشه شبي بي‌ستاره ماند).


برخيز و مويه کن برگورهاي غريبي که در کوفه و مدينه و فخ است. درود و سلام من بر آنها باد!


و مويه کن بر گوري ديگر که در سرزمين جوزجان است و گوري در باخمراء زير سپيدارهاي بلند غريب و تنها افتاده است.


مويه کن بر مزار غريب آن پاک نهاد امام کاظم(ع) در بغداد که خداوند در غرفه‌هاي بهشتش جاي داده است.


چون دعبل به اين قسمت از قصيده رسيد امام رضا(ع) به او فرمود:
آيا مي‌خواهي در اين جا دو بيت به قصيده تو بيفزايم تا شعر تو در بيان مصايب و غربت و پراکندگي ما اهل بيت کامل گردد؟
دعبل جواب داد: (آري‌اي فرزند رسول خدا).
امام رضا اين دو بيت را در همان وزن و قافيه قصيده گفت:














و قبر بطوس يا لها من مصيبة
توقد بالأحشاء في الحرقات
إلى ال حتى يبعث الله قائما
يفرج عنا الهم و الكربات



ترجمه: مويه کن بر قبر غريبي که در طوس است! واي از اين مصيبت که تا صبح دل‌ها را در آتش اندوه مي‌گدازد تا آن که خداوند قائم را برانگيزد و او بار سنگين دردها و رنج‌ها را از دوش ما بردارد!


دعبل پرسيد: فدايت شوم‌اي فرزند رسول خدا! اين قبري که در طوس است از آن کيست؟
امام جواب داد: قبر من است!
امام دعبل را از اين حقيقت آگاه ساخت که آن حضرت را در طوس شهيد خواهند کرد. آن گاه فرمود:
بدان‌اي دعبل! مدت زيادي نمي‌گذرد که شهر طوس محل رفت وآمد شيعيان ما براي زيارت قبرِ به غربت افتاده من خواهد شد و هرکس مرا زيارت کند در روز قيامت همدم من خواهد بود و گناهانش آمرزيده مي‌شود.

آن گاه دعبل قصيده خود را ادامه داد:


علي بن موسي الرّضا امام راستين ما است خداوند امور او را اصلاح و آسان گرداند و بهترين درودها را بر او بفرستد.


فغان و فرياد! مويه کن بر دردهاي سهمگين و ويرانگري که هرگز نمي‌توانم شدّت آن را بيان کنم.


اندوه‌اندوه! مويه کن بر گورهايي که در کنار نهري در کربلا است. اين‌ها قبور کساني است که روزي در کنار فرات فرود آمدند تا غبار و خستگي سفر را از تن خود بزدايند… و شادمان در حجله شهادت خفتند.


آنان در کنار فرات لب تشنه جان باختند.‌اي کاش من نيز در ميان ايشان جان مي‌سپردم.


دردا که روزگار ستمگر چنان بر آنان شبيخون زد که ديگر خانه‌هاي ايشان را نمي‌بيني مگر متروک و خاموش و خالي از تردّد!


دريغ و درد! هر يک از آنان در کنج غربتي افتاده‌اند جز چند نفري که در مدينه مانده‌اند امّا آنان نيز در طول زندگي همواره پاي در کمند بلا و گرفتاري بوده و از آفت روزگار زار و نزار زيسته‌اند!


اين بزرگ زادگان اگر روزي به مفاخره برخيزند نامِ نامي محمّد و جبرئيل و قرآن و علي والا مقام و فاطمه زهرابهترين دختران عالم را مي‌آورند و خويشتن را به آنان نسبت مي‌دهند.


به زودي تَيم و عدي درباره آن بيعت زشت و نامبارکشان مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت.


آنان پدران ائمّه را از حقوق مسلّم خويش بازداشتند و فرزندانشان را آواره و سرگردان ساختند.


و هم آنان بودند که زمام امور خلافت را از کف هدايتگرِ علي ـوصي محمّدـ گرفتند و با تکيه بر خدعه و نيرنگ از مردم بيعت گرفتند.


مولاي آنان برادر و همتاي محمّد است; امام ابوالحسن علي که مايه شادماني و رهايي از غم‌ها و دشواري‌ها و کژي‌ها است.


مرا در محبّت خاندان پيامبر ملامت مکن! که آن کريمان براي هميشه عزيزمنند و اعتماد من به آن‌ها است.


آنان را براي هدايت خويش برگزيده‌ام چرا که در هر حال بهترين برگزيدگانند. در راه عشق و محبّت آنان از همه چيز و همه کس گسستم و از روي صدق و راستي به ايشان پيوستم و خويشتن را تسليم امر آن سرورانم کردم.


خداوندا! معرفت و بينش مرا در عشق آل محمّد بيش‌تر کن و محبّت ايشان را توشه راه آخرت و بهترين حسنات من قرار بده و بر آن بيفزاي.


باور کنيد من رهرو و دلداده آنانم و با دشمنان آنان دشمنم و در غم آنان براي هميشه محزون و اندوهگينم!


نا آشنايان و دورترين خويشانم را اگر از عاشقان و دلدادگان شما آل محمّد باشند دوست مي‌دارم و خاندان و دخترانم را اگر گوهر محبّت و ولايت شما را در گنجينه دل نداشته باشند از خويش مي‌رانم!


اي چشم اشکبار! در غم آن عزيزان گريه کن! اکنون هنگام آن است که بر اين غم‌هاي جانکاه اشک بباري و سيلاب روان کني.


پيوسته در طول زندگي از دشمنان آل محمّد بيمناک بوده ام. اميد آن دارم که پس از مرگ در سايه شفاعت ايشان از خوف قيامت ايمن باشم.


چون دعبل اين بيت را خواند امام رضا فرمود: خدا تو را از ترس بزرگ (ترس روز قيامت) ايمن گرداند اي دعبل!


آن گاه دعبل ادامه داد:


آيا نمي‌بيني که سي سال است روز و شب من با اندوه و حسرت مي‌گذرد؟!


حق ايشان (آل محمّد) را در دست‌هاي خيانتکار ديگران مي‌بينم که به غارت مي‌رود و ميان بيگانگانِ غاصب تقسيم مي‌شود در حالي که دست اين مظلومان از حق خويش تهي و خالي مانده است!


وقتي دعبل اين بيت غم انگيز را خواند امام رضا گريست و فرمود: راست گفتي‌اي دعبل!


دعبل افزود:


فغان و درد! آن گاه که خون بني هاشم به ناحق ريخته شود! دست‌هاي خود را به سوي قاتلان دراز مي‌کنند در حالي که دستشان از انتقام جويي و خونخواهي بسته است!


چون دعبل به اين بيت از قصيده‌اش رسيد امام رضا دست هايش را برگرداند و فرمود: آري! به راستي که دستان ما بسته است!


اگر اميدوار و آرزومند آن کسي نبودم که امروز و فردا خواهد آمد قلبم از اين همه اندوه و درد پاره پاره مي‌شد.


بي ترديد آن امام ظهور خواهد کرد. او به نام خداوند و با برکات بي‌کران الهي قيام خواهد کرد.


آن امام حق و باطل و راستي و ناراستي را در ميان ما آشکار خواهد کرد و نيکان را پاداش خواهد داد و بدکرداران را به کيفر خواهد رساند.


امام رضا با شنيدن اين ابيات بسيار گريست. سپس به دعبل فرمود:‌اي دعبل! روح القدس اين بيت را بر زبان تو جاري ساخته است. آيا مي‌داني اين امام کيست؟
دعبل گفت: نه! البته فقط شنيده‌ام که امامي از شما قيام مي‌کند و زمين را از عدل و داد پر مي‌کند.
امام فرمود: امام پس از من، پسرم محمد است، و پس از محمد، پسرش علي، و پس از علي پسرش حسن و پس از حسن پسرش قائم است و اوست که در دوره غيبتش انتظارش مي‌برند و چون ظاهر شود فرمانش برند. پس زمين را از عدل و داد پر مي‌کند همچنانکه از ظلم و ستم پر شده بود. و اما اينکه کي قيام مي‌کند خبر از وقت است [که درست نيست]. اين را پدرم برايم گفت، به نقل پدرانش از رسول خدا(ص) که فرمود: او [قائم] مثل قيامت است که به نحو ناگهاني مي‌آيد.

دعبل ادامه داد:


هرگاه سخني نيک گفتم بدخواهان با حرف‌هاي ناروا به انکارم برخاستند و حقيقت را با سخنان گزاف و شبهه انگيز پوشاندند.


جانم از گفت و گو و جدالِ پيوسته و بيهوده با آنان به تنگ آمده است و از آن‌ها دوري مي‌کند. ديگر بس است مرا اشک‌هايي که از سر حسرت و اندوه از ديده باريدم!


اي وارثان علم پيغمبر!‌اي آل محمّد! سلام بر شما سلامي هميشگي چونان بوي خوش بهار!


جان شيفته من در سايه دولت عشق شما همواره ايمن زيست. اميد آن دارم که عشق پاک شما در لحظات سنگين مرگ نيز به دادم برسد.


منبع:


سايت ويکي شيعه

ترجمه فارسي ابياتي از قصيده \ مدارس آيات\ دعبل خزاعي

آنان ,امام ,دعبل ,پيامبر ,مويه ,خانه‌هاي ,آثار خانه‌هاي ,قيامت ايمن ,خواند امام ,دعبل ادامه ,قيام مي‌کند ,آثار خانه‌هاي متروک
مشخصات
آخرین جستجو ها